عرفان اسلامی (81) اسرار غسل

نويسنده:استاد حسین انصاریان




شرح كتاب مصباح الشريعة ومفتاح الحقيقة

غسل معنوى

غسل از مسائل مهم الهى و شرعى است ، در غسل بايد تمام بدن شسته شود ؛ زيرا تمام بدن در امر شهوت دخالت دارد .
غسل معمولاً در حمام انجام مى‏گيرد و لازم است انسان به هنگام ورود به حمام ، نظر عبرت بين خود را باز كرده از حمام و وضع آن براى بيدارى و توجه خود عبرت بگيرد .
فيض در « الحقايق » مى‏فرمايد :
از اميرالمؤمنين عليه‏السلام روايت شده : حمام ، خوب خانه‏اى است ؛ زيرا حرارت آن آتش جهنم را به ياد مى‏آورد و چرك بدن را مى‏برد[199] .
اين فرموده اشاره به اين مطلب است كه انسان خردمند هيچ گاه آخرت را فراموش نمى‏كند و هميشه به فكر آن دنيا و ورود به آن مى‏باشد ، بنابراين با ديدن هر آب و آتش و تاريكى ، براى خود آيينه عبرت مى‏سازد و بالاتر از آن هرچه مى‏بيند از آن درس و پند مى‏گيرد ؛ اگر تاريكى ببيند به ياد تاريكى گور مى‏افتد ، اگر مار ببيند به ياد افعى جهنم مى‏افتد ، اگر صداى خوفناك بشنود به ياد نفخه صور مى‏افتد ، اگر زيبايى ببيند به ياد نعمت بهشت مى‏افتد، اگر كلمه رد و قبول استماع كند متذكر رد و قبول حساب آخرت مى‏شود .
حمام ، شبيه‏ترين اماكن به جهنم است ، چون زير آن آتش فروزان است ، بنابراين سزاوار است كسى كه وارد حمام مى‏شود به ياد حرارت آتش دوزخ افتد و حال خود را در ظرف ساعتى كه به اختيار خودش در خانه گرمى محبوس است با حبس در آتش دوزخ كه بدون اختيار است ، مقايسه كند . امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايد :
چون وارد صحن حمام شدى ، بگو :
نَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ النَّارِ وَنَسْأَلُهُ الْجَنَّةَ[200] .
خدايا ! از آتش جهنم پناه به تو مى‏برم و از تو مى‏خواهم كه مرا لايق بهشت گردانى .

اسرار غسل

حاج ملا هادى سبزوارى در اسرار غسل مى‏فرمايد :
غسل ترتيبى سلوك را ماند و ارتماسى جذبه را كه جَذْبَةٌ مِنْ جَذَباتِ الْحَقِّ تُوازى عَمَلَ الثَّقَلَيْنِ .
فيض كاشانى مى‏فرمايد :
در غسل بايد تمام بدن شسته شود ؛ زيرا نزديك‏ترين حالات انسانى و استوارترين آن‏ها به ملكات شهوانى ، حال نزديكى با زنان و فراهم كردن اسباب غسل است و شكى نيست كه تمام اعضاى بدن در اين عمل مداخله مى‏كنند ؛ به همين جهت رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود : زير هر مويى موجبات جنابت موجود است و چون در حال هم خوابى با زنان ، تمام بدن از مرتبه روحانى خود دور افتاده و به لذت ناچيز دنيوى متوجه گرديده بايستى تمام بدن را غسل داد و اين مهم شرعى را عملى ساخت تا بتواند متوجه حضرت حق گشته به عبادت بپردازد .
و نظر به اين‏كه قلب آدمى بيش از اعضاى ديگر از نعمت عبادت بهره ور مى‏گردد ، بايستى آن را شستشوى كامل داد و آن را به تمام معنى از رذايل و امورى كه مانع از وصول به حقيقت است پاكيزه نگاه داشت و اگر نتوانستيم او را از خوى‏هاى ناپسند باز داريم ، آن را در مقام سرزنش و استهزا در آوريم و به عتاب و تحقير تأديبش كنيم ؛ زيرا ممكن است هنگامى مولاى رحيم و سيد كريم بدان التفاتى كند و او با كمال انكسار و فروتنى باشد و بدين مناسبت افاضه‏اى از نور درخشان او به وى تابش كند ، چون فيض او به طورى كه در خبرى آمده در دل هاى شكسته است .
با توجه به اين بيانات مدارج ترقى و كمال را طى كن و موجبات خوشبختى خود را تحصيل و اعمال گذشته را جبران كن .
عارف باللّه ، مرحوم حاج ميرزا جواد آقا ملكى در «اسرار الصلاة» در باب غسل مى‏گويد :
انسان از شستشوى تمام بدن در غسل به اين حقيقت بايد برسد كه تطهير به قدر نجاست و كثافت است و از اين امر تكليفش را در تطهير قلب و روح و باطن خود از آنچه كه باعث پليدى است در مى‏يابد .
در غسل ، مستحب است كه ابتدا بسم اللّه گفته شود و در اثناى آن اين دعا را متذكر گردد .
اللّهُمَّ طَهِّرْ قَلْبِى وَاشْرَحْ لِى صَدْرِى وَأَجْرِ عَلَى لِسانِى مِدْحَتَكَ وَالثَّناءَ عَلَيْكَ اللّهُمَّ اجْعَلْهُ لِى طَهُوراً وَشِفاءً وَنُوراً إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِيرٌ[201] .
خداوندا ! قلبم را پاك كن ، شرح صدرم عطا كن ، مدح و ثنايت را بر زبانم جارى ساز ، غسلم را پاكى و شفا و نور قرار بده ، تو بر هر چيز توانايى .
در همين دعا دقت كنيد ، فلسفه و حكمت غسل از متن دعا پيدا است ، اين مكلف است كه با توجه كامل به عمل غسل و حقيقت غسل بايد خود را به واقعيت برنامه‏ها برساند ، از غسل به طهارت قلب ، شرح صدر ، مدح و ثناى حق ، طهارت نفس ، شفاى امراض روحى و منور شدن به نور الهى . و پس از فراغت از غسل بگويد :
اللّهُمَّ طَهِّرْ قَلْبِى وَزَكِّ عَمَلِى وَتَقَبَّلْ سَعْيى وَاجْعَلْ ما عِنْدَكَ خَيْرا لى اللّهُمَّ اجْعَلْنِى مِنَ التَّوابِينَ وَاجْعَلْنِى مِنَ المُتَطَهِّرينَ[202] .
پروردگارا ! دلم را پاك كن ، عملم را خالص كن ، سعى و كوششم را قبول كن ، خير را براى من قرار بده ، مرا جزء توبه كنندگان و پاكيزگان مقرر فرما .
و دعاهاى ديگرى هم در اين زمينه رسيده كه اين دعاها نشان دهنده حقيقت طهارت قلب و شرح صدر است كه از رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله روايت شده ، نورى است كه در دل افكنده مى‏شود و شرح صدر ثمره و ميوه آن است و علامت آن نور كناره‏گيرى از دار غرور و آماده شدن براى بازگشت به سراى جاودانى است .
بعضى از اهل معرفت فرموده‏اند : مراد از آن نور همانا نور معرفت نفس است و آن عبارت از اين است كه آدمى حقيقت نفس خود را كه مجرّد از صورت و ماده است و نورى كه داراى زندگى و علم است ببيند و همين نور است كه در آخر مناجات شعبانيه به آن اشاره فرموده :
وَأَلْحِقْنى بِنُورِ عِزِّكَ الأَبْهَجِ فَأَكُونَ لَكَ عارِفا[203] .
و مرا به نور عزتت كه فروزنده‏تر است ، ملحق كن تا عارف به تو گردم .
بعضى از مشايخ فرموده‏اند :
هرگاه به عبد نور معرفت نفس كه به توسط آن امكان وصول به معرفت ذات اقدس حق براى انسان حاصل مى‏شود عطا شد ، با اين نور ملكوت همه اين عوالمى كه براى مردم محسوس است خواهد ديد و انسانى ملكوتى خواهد شد و به خاطر غلبه روحانيت بر او در دار خلود وارد خواهد گشت و مراد از انابه و بازگشت به سراى جاويد همين است .
و همان‏گونه كه طهارت اعضا و جوارح موانعى را كه بر سر راه انسان براى دخول در مساجد و نماز است بر مى‏دارد ، هم چنين طهارت سرّ و درون هم از آنچه كه اين عالم محسوس كه عالم طبيعت و عالم ظلمانى است آن را اقتضا مى‏كند كه موانع بازگشت انسان به دار الخلود كه دارالسلام و سراى زندگى و جوار حضرت حق تعالى است از ميان برمى‏دارد و با دخول عبد در آن سراى ، عبد به خدا نزديك شده و از طريق كشف و شهود معرفت برايش حاصل مى‏شود و آن زمان است كه آنچه را كه نزد خدا است ، بهتر از آنچه نزد خود او و ديگران است مى‏بيند و در مى‏يابد كه اين عالم و اين سرايى كه در او زندگى مى‏كند و به آن دل بسته دار غرور است .
به قول فيض كاشانى :
خوش آن كه به عشق تو گرفتار بميرم
بيدار در اين منزل خونخوار بميرم
زين خوابگه بى‏خبران زنده برآيم
واقف ز سراپرده اسرار بميرم
كارى چو بِه از خدمت معشوقه و مى‏نيست
ساقى مددى كن كه درين كار بميرم
بشتاب و بده يك دو سه ساغر ز پى هم
مپسند كه در ميكده هشيار بميرم
خونين جگر و خسته دل از محنت هجران
جانا تو پسندى كه چنين زار بميرم
آن يار به كس رخ ننمايد چه توان كرد
بگذار كه در حسرت ديدار بميرم
گفتار خود اى فيض به كردار بيارا
مگذار كه در زخرف گفتار بميرم

اقسام غسل از ديدگاه عارفان

عارف بيدار دل ، مرحوم سيد حيدر آملى ، غسل را به سه كيفيت ترسيم كرده ، غسل بر طريق آنان كه جز به ظاهر قواعد نمى‏نگرند ، غسل بر طريق آگاهان ، غسل بر طريق حقيقت بينان .

اما غسل اهل شريعت :

غسل نزد آنان مشتمل بر واجبات و مستحبات و محرمات و مكروهات است كه شرح هريك مفصل است .
مقصود اصلى از غسل ، غسلى است كه بر انسان ايجاد طهارت جهت اعمال واجبه مى‏كند . در چنين غسلى بايد نيت كرد . سپس ترتيب فقهى غسل كه سر و گردن و طرف راست و طرف چپ بدن است در شستشو مراعات نمود .

و اما غسل آگاهان و اهل طريقت :

يعنى آنان كه به معنويت مسائل نظر دارند ؛ طهارت آنان پس از غسلى كه شستشوى سر و گردن و راست و چپ بدن است ، طهارت از جنابت حقيقى است .
و آن جنابت محصول عشق غلط به دنيا است ، دنيايى كه در حقيقت مانند زنى است كه هر ساعت در آغوش شوهرى است ، آن دنيايى كه براى على عليه‏السلام به مانند يك زن عشوه‏گر ممثل شد و حضرت به او خطاب كرد :
قَدْ طَلَّقْتُكَ ثَلاثا لا رَجْعَةَ فيها[204] .
من تو را سه طلاقه كرده‏ام و رجوعى در كار نيست .
و اگر دنيا مانند زن يا در حكم زن نبود ، شخصيتى چون حضرت مولى الموحدين اين چنين به آن خطاب نمى‏كرد !
بر اساس اين حقيقت هركس به كمك نفس يا روح يا قلب با چنين دنيايى جمع شود ، جنب حقيقى است كه همان دورى از حضرت اوست .
آرى ، عاشق دنيا بعيد از خدا است كه به محبت و قرب دنيا با محبت و قرب خدا دو ضدى هستند كه قابل جمع نيستند ، چنانچه در قرآن آمده :
مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الاْخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِى حَرْثِهِ وَمَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِى الآخِرَةِ مِن نَصِيبٍ [205] .
كسى كه زراعت آخرت را بخواهد ، بر زراعتش مى‏افزاييم و كسى كه زراعت دنيا را بخواهد ، اندكى از آن را به او مى‏دهيم ، ولى او را در آخرت هيچ بهره و نصيبى نيست .
و امام عارفان و سرحلقه عاشقان اين چنين مى‏فرمايد :
إِنَّ الدُّنْيا وَالآخِرَةَ عَدُوّانِ مُتَفاوِتانِ وَسَبيلانِ مُخْتَلِفانِ ، فَمَنْ أَحَبَّ الدُّنْيا وَتَوَلاّها أَبْغَضَ الآخِرَةَ وَعاداها وَهُما بِمَنْزِلَةِ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَماشٍ بَيْنَهُما كُلَّما قَرُبَ مِنْ واحدٍ بَعُدَ مِنَ الآخَرِ وَهُما بَعْدُ ضَرَّتانِ[206] .
دنيا و آخرت ، دو دشمن متفاوت و دو راه مختلفند : كسى كه عاشق دنياست ، دشمن آخرت است ، دنيا و آخرت به مانند مشرق و مغربند ، رونده بين اين دو به هريك نزديك شود از ديگرى دور مى‏گردد ، اين دو مانند دو هوو هستند .
غسل و طهارت از اين جنابت به ترك دنيا و مافيها است ، به طورى كه به اندازه يك مو تعلقى در انسان نسبت به دنيا نماند .
مگر نمى‏دانيد كه در غسل ظاهرى اگر بر بدن يك مويى باشد كه مانع از رسيدن آب به پوست گردد آن غسل صحيح نيست و صاحبش از جنابت بيرون نمى‏آيد ، براى تعلق به دنيا هم همين حكم جارى است ، اگر ذره‏اى علقه غلط با انسان باشد بعيد از خداست ، تعلق در هر صورت تعلق است چه كم چه زياد ، چنان‏كه گفته‏اند :
محجوب بالاخره محجوب است ، مى‏خواهد بين او و محبوب يك حجاب باشد يا هزار حجاب .

ترتيب غسل معنوى

اما ترتيب اين غسل : سالك اوّل بايد قلبش را به آب حقيقى كه از درياى قدس نازل مى‏شود از آلودگى هاى اهواى مختلفه و آراى متشتته متعلقه به دنيا و محبت دنيا بشويد ، آن محبتى كه موجب ورود به هاويه است .
هوا وقتى بر دل غالب شد ، صاحبش را به بندگى بتان داخلى و خارجى مى‏كشد ، خارجى مانند عبادت و بندگى نسبت به ستمگران ، مال ، جاه و بتان داخلى مانند عبادت غرائز و اميال و شهوات چنانچه حق فرموده :
أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ [207] .
آيا كسى كه هواى [ نفسش ] را معبود خود گرفته ديدى ؟
آرى ، عاقبت هواپرست دخول در آتش است ، چنانچه حضرت حق مى‏فرمايد :
وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ * فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ [208] .
و اما هركس اعمال وزن شده‏اش سبك و بى‏ارزش است * پس جايگاه و پناهگاهش هاويه است .
اهل اللّه كه اهل علم حقيقى و عمل صالح‏اند و از عقل سالم الهى برخوردارند دائما موصوف به سكينه و وقار و طمأنينه واجبات و امثال اين حقايق‏اند ، چنانچه قرآن مى‏فرمايد :
فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ * فَهُوَ فِى عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ [209] .
اما هركس اعمال وزن شده‏اش سنگين و باارزش است * پس او در يك زندگى خوش و پسنديده‏اى است .
اما اهل هوا و بدعت موسوم به خفت و كم عقلى و عدم سكينه و وقارند و همين حالات در انسان از اخبث خبائث و از پليدترين پليدى‏هاست و آلوده به اين رذايل از هر جنبى جنب‏تر و از هر آلوده‏اى آلوده‏تر است .
قرآن مجيد راه مستقيم الهى را به عباد نشان مى‏دهد و راه عمل صالح را به آنان مى‏آموزد و طريق بهشت رفتن را به آنان تعليم مى‏دهد :
وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى* فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِىَ الْمَأْوَى [210] .
و اما كسى كه از مقام و منزلت پروردگارش ترسيده و نفس را از هوا و هوس بازداشته است ؛ پس بى‏ترديد جايگاهش بهشت است .
خداوند مهربان به مصلحت انسان ، در اين آيه تشويق به منع نفس از هوا مى‏كند و راه دخول در بهشت را به آدمى ارائه مى‏دهد ، بهشتى كه ماوراى اصلى و وطن حقيقى انسان است ، بهشتى كه جاى سبكباران و پاكان است ، چنانچه على عليه‏السلام مى‏فرمايد :
تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا[211] .
از سنگينى هواى نفس ، خويشتن را سبك سازيد تا به كاروان بهشتيان ملحق شويد .
سپس طرف راست وجود را غسل بدهد ، يعنى روحى كه از جانب يمين به اودميده شده ، يمينى كه در روايات از آن تعبير به روحانيات يا تعبير به آخرت يا تعبير به جنت شده است .
سپس چپ را غسل دهد ، آن جانبى كه از آن تعبير به جسمانيات و سفليات و نفسانيات يا تعبير به دنيا شده است .
در اين دو شستشو آب ترك و تجريد لازم است كه از علقه به دنيا و آخرت پاك شده و فقط اتصال به مولا پيدا كنى ، چرا كه دنيا مخصوص اهل شمال و آخرت مخصوص اهل يمين است ، اما خدا مخصوص به سابقون و مقربون است .

اما غسل اهل حقيقت :

آن طهارت از جنابت حقيقى است كه عبارت از مشاهده غير است مطلقا .
در قسمت قبل گذشت كه جنابت به معناى بعد و دورى از حق است و كدام دورى بدتر از مشاهده غير حق است ، امكان ازاله اين دورى جز با قرب نيست ، آن هم قرب به توحيد حقيقى كه مشاهده حق است با چشم دل من حيث هو هو ، در قرآن نخوانده‏اى :
شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ لاَ إِله إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ [212] .
خدا در حالى كه برپا دارنده عدل است [با منطق وحى ، با نظام مُتقن آفرينش و با زبان همه موجودات ] گواهى مى‏دهد كه هيچ معبودى جز او نيست و فرشتگان و صاحبان دانش نيز گواهى مى‏دهند كه هيچ معبودى جز او نيست ؛ معبودى كه تواناى شكست‏ناپذير و حكيم است .
شستن رأس و سر حقيقى كه روح مجرّد است به آب توحيد ذاتى از آلودگى مشاهده غير .
زيرا عشق به حق وظيفه باطن است كه از آن تعبير به نفس مطمئنه شده و معرفت اين عشق و محبت و توحيد وظيفه قلب و مشاهده‏اش وظيفه روح است چنانچه وصول وظيفه سر است كه باطن روح مى‏باشد .
و به همين ترتيب امام صادق عليه‏السلام در يكى از دعاهايش اشاره فرموده :
اللّهُمَّ نَوِّرْ ظَاهِرى بِطاعَتِكَ وَبَاطِنى بِمَحَبَّتِكَ وَقَلْبى بِمَعْرِفَتِكَ وَرُوحى بِمُشاهَدَتِكَ وَسِرّى بِاسْتِقْلالِ إتِّصالِ حَضْرَتِكَ .
خداوندا ! نورانى كن ظاهرم را به اطاعتت و باطنم را به محبّتت و قلبم را به معرفتت و روحم را به مشاهده‏ات .
و اين غسل تحقق نمى‏يابد مگر به فناى عارف در معروف و شاهد در مشهود كه از آن تعبير به فناى در توحيد شده و آن مشاهده حق است من حيث هو هو ، يعنى مشاهدى به نحوى كه غير ديده نشود ، يعنى در وجود جز وجود واحد و ذات واحده كه مجرّد از جميع اعتبارات و تعينات است نبيند و به همين معنا قرآن اشاره دارد :
كُلُّ شَىْ‏ءٍ هَالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ [213] .
هر چيزى مگر ذات او هلاك شدنى است ، فرمانروايى [ بر همه جهان هستى ] ويژه اوست ، و فقط به سوى او بازگردانده مى‏شويد .
و در آيه ديگر :
كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ * وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلاَلِ وَالإِكْرَامِ [214] .
همه آنان كه روى اين زمين هستند ، فانى مى‏شوند * و تنها ذات باشكوه و ارجمند پروردگارت باقى مى‏ماند .
توحيد ، در حقيقت همان صراط مستقيمى است كه شخصيتى مانند پيامبر بزرگ اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مأمور به ايستادگى و استقامت در راه آن بود و آن حدّ وسطى است كه قرآن مجيد مردم را به آن دعوت مى‏كند .
توحيد اجمالى طرف تفريط و تفصيلى طرف افراط است ؛ طهارت در اينجا دورى از دو جانب افراط و تفريط است كه افراط جانب ايمن و تفريط جانب ايسر است و هر دو را بايد از افراط و تفريط خلاص كرد و در حد وسطى قرار گرفت و آراسته به طهارت كبرى شد .

پی نوشت ها :

[199] ـ الكافى : 6/496 ، باب الحمام ، حديث 1 .
[200] ـ من لا يحضره الفقيه : 1/112 ، باب غسل يوم الجمعة ، حديث 232 ؛ الأمالى ، شيخ صدوق : 363 ، المجلس الثامن والخمسون ، حديث 4 .
[201] ـ مستدرك الوسائل : 1/478 ، باب 28 ، حديث 1208 .
[202] ـ مستدرك الوسائل : 1/478 ، باب 28 ، حديث 1208 .
[203] ـ الاقبال : 687 .
[204] ـ نهج البلاغة : حكمت 77 ؛ غرر الحكم : 144 ، فى ذم الدنيا ، حديث 2587 .
[205] ـ شورى (42) : 20 .
[206] ـ نهج البلاغة : حكمت 103 ؛ بحار الأنوار : 70/129 ، باب 122 ، حديث 134 .
[207] ـ فرقان 25 : 43 .
[208] ـ قارعه 101 : 8 ـ 9 .
[209] ـ قارعه 101 : 6 ـ 7 .
[210] ـ نازعات 79 : 40 ـ 41 .
[211] ـ نهج البلاغة : خطبه 166 ؛ غرر الحكم : 145 ، حديث 2633 ؛ بحار الأنوار : 1/135 ، باب 4 ، حديث 36 .
[212] ـ آل عمران 3 : 18 .
[213] ـ قصص 28 : 88 .
[214] ـ الرحمن 55 : 26 ـ 27 .

منبع: http://erfan.ir